چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:پیامک فلسفی,پیامک جدید,اس ام اس جدید,اس ام اس فلسفی,اس ام اس, :: 22:53 :: نويسنده : MOSTAFA
خداروشکرکه قبل ازاينکه بهش تکيه کنم بهم نشون دادکه تکيه گاه خوبي نيست . عازم يک سفرم سفري دور به جايي نزديک سفري از خود من تا به خودم مدتي هست نگاهم به تماشاي خداست و اميدم به خداوندي اوست . زن باشي و سيگار هم بر لبانت باشد! هر بي پدري زير سيگاري شهوتش را براي خاکستر آبرويت بفرما خواهد زد! . در دياري که سالمندان لقمه اي نان را به ناچار جوان ميشوند, نگران جواناني بايد بود که چيزي به پيري ناگهاني شان نمانده است! . . امروز يه فال حافظ خريدم وقتي بازش کردم خالي بود.. اين بهترين فال زندگيم بود موضوع انشاء: تعطيلات خود را چگونه گذرانديد؟ به نام خدا فرسنگ ها دور از آغوشش… . وعده ديدارت را ديگر نگران دلم نباش! . دوستت دارم روي چشمانم! . تصميمم را گرفته ام که خواب آمدنت را هم نبينم! . ماه رمضان رفت ، حالا با خيال راحت مي تواني قسم بخوري که دوستم داري ! . اين بغض ِ سنگين ِ مداوم در انتظار توست.. . روزه اي بي من روزه ام بي تو روزه ايم بي هم . دوســتــت دارم را هزار بار ديگر تکرار کن . . . اينجا نه بينيِ کــَـسي دراز مي شود ! . . . . بـــاورت بــشــود يـــا نــه !؟ روزي مي رسد که دلــت بــراي هــيــچ کــس بــه انــدازه مــن تــنــگ نــخــواهــد شــد. بــراي نــگـــاه کــردنـــم ، بــوســيــدنــم ، خــنــديــدنــم ، اذيــت کــردنــم , مــهــربــونــيــم , صــداقــتـــم … بــراي تــمــام لـحــظاتى که در کنارم داشتي … روزي خواهد رسيد که در حسرت تکرار دوباره مــــــن خواهي بود … مي دانم روزي که نباشم هيچکس تــکرار مــن نــخــواهــد شـــد … . مــےدانـــے اَگــَـر هَنـوز هَمـ تـو را آرِزو مــےکُنَمـ براے بــے آرزو بـودَ?? مَنــ نيستـــ !!! شايـَـد آرِزويــے زيبـاتـَـر اَز تــ ــو سُراغ نَدارَمـ … . تو که با ديگرانت بود ميلي چرا يادت مرا بشکست خيلي؟؟؟ مگر قصدت پريشاني ما بود که عشق ما نشد مجنون و ليلي….؟؟ . نه من کنار آمدم نه روزگار… نه من گذر کردم … نه او اما من به راه خود رفتم و روزگار به راه خود… من با خود دل بردم و روزگار او را برد … هيچکدام حاضر به شکست نشديم من … دل دارم … روزگار او را برد با من است؛ من، ديوانه او مي مانم … . دَمَـــــــش گـــــــــرم!! بـــــــــــــــــــاران را مـــــــي گويم به شـــــانه ام زد و گــــــفت: خـــــسته شـــــدي … ؟؟؟ امــــــــروز را تو اســــتراحت کن… من به جـــــايت مـي بارم!! . دستـ هـاي يـخ زده ام را رو بـه آفتـاب ميگيـرم سـُرخ ميشـونـد خجـالـت ميکشـند کسـي جـُز تـو گـرم شان کنـد . . . . دلم يک کوچه ميخواهد… بي بن بست و باراني نم نم… و خدايي که کمي با هم قدم بزنيم! اين روزها در خودم به دنبال يک کليک راست ميگردم . يه دريا اشـــــــــــــــک براي ريختن دارم… . حتما نبايد مدت ها دور از تـــو باشم . . . تا تنـها شــــــوم . نه پيشاني من به لبهاي تو رسيد … نه لياقت تو به احساس من … چيزي به هم بدهکار نيستيم … پس به سلامت … . روزي فکر مي کردم که اگر او را با غريبه اي ببينم شهر را به اتش مي کشم. اما… اما امروز حاضر نيستم شمعي روشن کنم تا… تا ببينم او کجاست. . سالـے کـه بـر من و تـو گذشت تـا رنـگ ببازد … . لحظه رفتنت نه حرفي داشتم نه گلايه اي اما احساس… تا دلت بخواهد. . زندگے تمامش خطاے ديد است مـن تـورا مے بينم وتـومـن را نمے بينے… . انقدر از من فاصـــــــــــــله نگير!! لامصـــب اين بيمـــــار ي که من دارم جزام عشق استـــ.. . زيــر آوارِ آخــريــن حـرفـتــــ جـا مـانــدهـ امــ . . . لعــــــــــــــــــنتي نـمـي دانـي خداحافظت چـنـد ريــشتــر بــود ! ! ! . به جان ثانيه هايے که در فراق چشمانت مے گذرند، دل کوچکم تنگِ نگاه توست… . حالــ ِ من؟؟ دلتنگي… نا اميدي.. درد.. درد و باز هم دارد!!! و امّا حالـــ ِ تو؟؟ نميدانم!! . شما هم يه زماني تو زندگيه بعضي ها بودين و الآن نيسين به راحتيه همين يه جمله . . . . عشق يک جوشش کور است و پيوندي از سر نابينايي، . مشکل از تو نبود از من بود با کسي حرف ميزدم که سمعک هايش را پيش ديگري جا گذاشته بود . نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |